درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • ادیسون
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس mohsenk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 2439
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



جالب




 



 

زندگی نامه

    خود سهراب مي گويد :


    ...
مادرم مي داند كه من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را مي شنديده است...


    
سهراب سپهري پانزدهم مهرماه 1307 در كاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود.


    
سهراب از محل تولدش چنين مي گويد :
    ...
خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت... پدر سهراب، اسدالله سپهري، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر بود.وقتي سهراب خردسال بود، پدر به بيماري فلج مبتلا شد.سهراب پدر را در سال 1341 از دست

داد.
    ...
كوچك بودم كه پدرم بيمار شد و تا پايان زندگي بيمار ماند. پدرم تلگرافچي بود. در طراحي دست داشت. خوش خط بود. تار مينواخت. او مرا به نقاشي عادت داد...

  

 

 

  مادر سهراب، ماه جبين، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت.
    
سهراب يک برادر بنام ، منوچهر و سه خواهر به نامهاي همايوندخت، پريدخت و پروانه داشت که منوچهر در سال 1369 درگذشت.


    
سال 1312، ورود سهراب به دبستان خيام (مدرس) كاشان و آغاز تحصيل است .
    ...
مدرسه، خوابهاي مرا قيچي كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، يادم نخواهد رفت : مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند . خودم را تنها ديدم و غريب ... از آن پس و هربار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه مي شد.... سهراب از معلم كلاس اولش چنين مي گويد :... آدمي بي رويا بود. پيدا بود كه زنجره را نمي فهمد. در پيش او خيالات من چروك ميخورد...


    
خرداد سال 1319 ، پايان دوره شش ساله ابتدايي سهراب است .
    ...
دبستان را كه تمام كردم، تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم . نمي دانم تابستان چه سالي، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زيانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آباديها شدم. راستش، حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. اگر محصول را مي خوردند، پيدا بود كه گرسنه اند. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم، سعي مي كردم پا روي ملخها نگذارم

   مهرماه همان سال، سهراب تحصيل در دوره متوسطه در دبيرستان پهلوي كاشان را آغاز کرد.
    
در دبيرستان، نقاشي كار جدي تري شد. زنگ نقاشي، نقطه روشني در تاريكي هفته بود...
    
سال 1320، سهراب و خانواده به خانه اي در محله سرپله كاشان نقل مكان كردندو در سال 1322، پس از پايان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسراي مقدماتي شبانه روزي تهران ثبت نام كرد.
    ...
در چنين شهري [كاشان]، ما به آگاهي نمي رسيديم. اهل سنجش نمي شديم. در حساسيت خود شناور بوديم. دل مي باختيم. شيفته مي شديم و آنچه مي اندوختيم، پيروزي تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسراي مقدماتي. به شهر بزرگي آمده بودم. اما امكان رشد چندان نبود...

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

در سال 1324 دوره دوساله دانشسراي مقدماتي را به پايان رساند و سهراب به كاشان بازگشت

.دوران دگرگوني آغاز مي شد. سال 1945 بود. فراغت در كف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمينه براي تكانهاي دلپذير فراهم مي شد...

آذرماه سال 1325 به پيشنهاد مشفق كاشاني (عباس كي منش متولد 1304) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد.

شعرهاي مشفق را خوانده بودم ولي خودش را نديده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشيد. الفباي شاعري را او به من آموخت...

    سال 1326 و در سن نوزده سالگي، منظومه اي عاشقانه و لطيف از سهراب، با نام "در كنار چمن يا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.

دل به كف عشق هر آنكس سپرد

 جان به در از وادي محنت نبرد

    زندگي افسانه محنت فزاست

   زندگي يك بي سر و ته ماجراست

  غير غم و محنت و اندوه و رنج

نيست در اين كهنه سراي سپنج...

  مشفق كاشاني مقدمه كوتاهي در اين كتاب نوشته است.

 سهراب بعدها، هيچگاه از اين سروده ها ياد نمي کند.

  سال 1327، هنگامي كه سهراب در تپه هاي اطراف قمصر مشغول نقاشي بود، با منصور شيباني كه در آن سالها دانشجوي نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا بود، آشنا شد. اين برخورد، سهراب را دگرگون كرد.
    ...
آنروز، شيباني چيرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گيجي دلپذيري بودم. هرچه مي شنيدم، تازه بود و هرچه ميديدم غرابت داشت

  شب كه به خانه بر مي گشتم، من آدمي ديگر بودم. طعم يك استحاله را تا انتهاي خواب در دهان داشتم...

   سهراب شهريور ماه همان سال،از اداره فرهنگ كاشان استعفا داد .مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي به تهران مي ايد.در خلال اين سالها، سهراب بارها به ديدار نميا يوشيج رفته است

.  در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گرديد. برخي از اشعار موجود در اين مجموعه بعدها با تغييراتي در "هشت كتاب" تجديد چاپ شد.

  چند ماهي پيش از كودتاي 28 مرداد، در خردادماه 1332 دوره نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا را به پايان رسانيد؛ علاقه به شعر و نقاشي در سهراب به موازات هم رشد يافت چنان كه پا به ‏پاي مجموعه شعرهايي كه از او به چاپ مي‏رسيد، نمايشگاه ‏هاي نقاشي او هم در گوشه و كنار تهران برپا مي‏شد و او گاهي در كنار اين نمايشگاه‏ ها شب شعري هم ترتيب مي‏داد؛ تلفيق شعر و نقاشي در پرتو روح انزوايي و متمايل به گونه‏اي عرفان قرن بيستمي، هم به شعر او رقت احساس و نازك بيني هنرمندانه ‏اي مي ‏‏بخشيد و هم نقاشي او را به نوعي صميميت شاعرانه نزديك مي‏كرد.
    
در مردادماه 1336 از راه زميني به پاريس و لندن جهت نام نويسي در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي سفر مي كند. فروردين ماه سال 1337،در نخستين بي ينال تهران حضور يافت .خرداد همان سال در بي ينال ونيز شرکت و پس از دو ماه اقامت در ايتاليا به ايران باز مي گردد.در سال 1339، ضمن شركت در دومين بي ينال تهران، موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زيبا گرديد.

 


    

 

 

 

 

 

 




شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 14:59 ::  نويسنده : MOHSEN

صفحه قبل 1 صفحه بعد